ملک عبدالله پس از تحولات گسترده منطقهای که در دوره پادشاه قبلی رخ داد، تلاش میکرد روابطش با همسایگان را به حدی از ثبات برساند یا دستکم اینگونه وانمود میکرد، اما...
همه راه ها به پادشاه ختم میشود
در ساختار حکومتی عربستان سعودی، پادشاه در راس هرم قرار دارد. بعد از او در لایه های بعد خاندان سلطنت و بعد از آن ها، علمای وهابی(مفتیان)، ثروتمندان و بعد تکنوکرات های تحصیل کرده در غرب قرار دارند.
پادشاه توسط مجمعی متشکل از شاهزادههای سعودی برگزیده میشود. این مجمع که عالیرین مجمع در عربستان است «شورای خانواده سلطنتی عربستان» (مجلس العائله المالکه السعودیه) نام دارد. خطوط کلی سیاست خارجی و داخلی عربستان توسط این شورا تعیین میشود و بر کار هیات وزیران و نحوه انتخاب آنها اشراف دارد. از آن جا که این شورا در صورت صلاحدید و به مصلحت میتواند حتی پادشاه را برکنار نماید(مثلا برکناری سعود و انتصاب فیصل به جای او در1962)، قانونا بالادست پادشاه محسوب میشود. ولی دایره اختیارات و مسوولیتهای پادشاه عملا پادشاه را در راس همه امور قرار میدهد.
عرفهای حکومتی و سنت های خانوادگی فاکتورهای اصلی در حکومت و سیاست عربستان سعودی است که نقشی به مراتب قویتر و پررنگتر از قانون در این کشور دارند. همین نکته گویای واقعیت است که عربستان عملا تا سال 1992قانون اساسی یا نظامنامه حکومتی نداشت. اولین نهاد مشورتی در عربستان در سال 1926به دستور ملک عبدالعزیز با نام «مجلس شیوخ» تشکیل شد که هدف از آن سهم دهی به شیوخ، سران قبایل و علمای وهابی بود و از سوی دیگر ستون قدرتی هم به عنوان پشتوانه حکومت پادشاه شکل میگرفت. البته نقش و مسوولیت این شورا عمدتا تشریفاتی بود. مهمترین کارکرد آن تهیه منشور حکومتی 10 مادهای با تصویب نهایی پادشاه برای مشخص کردن نوع حکومت، قدرت پادشاه و وظایف هیات وزیران بود. این منشور در واقع اولین قانون اساسی غیررسمی عربستان بود. اما برای عملکرد این مجلس هم سازوکار و آیین نامه مشخصی وجود نداشت. به جز بعضی از مقاطع چون ترور فیصل در 1975 و یا شورش خونین مکه در 1979 (توسط سلفیهای تندرو) که مجلس شیوخ نقش پررنگتری یافت، در سایر مواقع کار آن تشریفاتی و در حد دادن مشورت به پادشاه در صورت درخواست خود پادشاه بوده است.اعضای این مجلس را بزرگان قبایل و ثروتمندان تشکیل میدهند. ورود آن به سیاست بدون هماهنگی کامل با آل سعود اصولا امکان پذیر نیست.
به جز در مواقع انتخاب پادشاه و در مواقع محدود، عزل پادشاه، حرف اول و آخر را در عربستان پادشاه میزند. علاوه بر قوانین محدودی که در عربستان وجود دارد، عرف و سنت حکومت در عربستان، قدرت پادشاه را قدرتی مطلقه میسازد که در حالت معمول ورای چون و چرا قید و بند است. علاوه بر این شخصیت خود پادشاه هم نقش بسیار تعیینکنندهای در میزان و گستره قدرت پادشاه دارد.عبدالعزیز، بزرگ خاندان و موسس پادشاهی سعودی جایگاهی اسطورهای در میان آل سعود دارد. ملک سعود به دلیل شخصیت مستقل تر و سرکش تر خود چندان وقعی به نظر شوراهای مشورتی نمیگذاشت و خودمحورانه تصمیم میگرفت که همین منجر به عزل او شد. فیصل توان تعامل و انعطاف بیشتری داشت و بسیاری از آگاهان به تاریخ سعودی او را سیاستمدارترین حاکم عربستان بعد از عبدالعزیز دانستهاند. ملک خالد ضعیف و بیمار بود و شخصیت سستی داشت.فهد بسیار سیّاس و مقتدر عمل میکرد و جایگاه پادشاه عربستان را ارتقاء داد.جانشین او عبدالله، در دوران ولیعهدی پا جای پای فهد گذاشت و به دلیل اقتدار و هوش سیاسی بیشتر خود از سوی بقیه شاهزادگان جانشین بلاتردید فهد محسوب میشد. سلمان در اوج کهولت سن، ردای پادشاهی پوشیده است و به علت دچار بودن به انواع بیماریهای جسمی و ذهنی، عملا قدرت را به ولیعهد (محمد بن نایف) و پسرش، وزیر دفاع محمد بن سلمان، واگذارده است.
ملک سلمان به انواع بیماریهای ذهنی و جسمی مبتلاست
بعد از پادشاه، بالاترین قدرت از آن ولیعهد است.ولیعهد طبق اساسنامه حکومتی عربستان، معاون اول نخست وزیر و فرمانده گارد ملی یا ارتش عربستان است. معمولا ولیعهد برای آمادگی برای پادشاهی و حذف رقبای احتمالی، دست به تشکیل تشکیلات عریض و طویل خود می زند تا در همان زمان ولیعهدی، پایه های پادشاهی خود را محکم نماید. در حال حاضر ولیعهدی بر عهده شاهزاده «محمد بن نایف»، برادزاده سلمان، است که بعد از دوران بسیار کوتاه ولیعهدی عمویش «مقرن بن عبدالعزیز»، جانشین او شد.
محمد بن نایف
مقرن بن عبدالعزیز
بقیه شاهزادگان سعودی، بر حسب نزدیکی خود به پادشاه و اعتماد پادشاه پستها و مناصب حکومتی را از آن خود میکنند. امارت بر استانها و وزارت در وزارتخانهها سهم شاهزادگان ارشد است. در کنار خاندان سالاری و ایدئولوژی وهابی، یکی دیگر از مقامات حکومت سعودی، شبکهسازی از طریق ازدواجهای درون خانوادگی است. شاهزادهها همگی سهم مشخصی از درآمد نفت را به خود اختصاص میدهند و بنا به وزن و جایگاه خود، در هماهنگی کامل با دربار پادشاهی، تشکیلات و دفتر و دستک خود را راه میاندازند. با این حال رقابت، مبارزه جویی، حرص و ولع، حذف رقیب اموری شایع میان شاهزادگان است. بر طبق اصل اساسی حکومت در عربستان، حکومت حق موروثی در فرزندان و نوادگان ملک عبدالعزیز است. به ویژه در مقطع اوج گرفتن بیماری پادشاه، این رقابت تبدیل به جنگ قدرت میشود. 35پسر عبدالعزیز به این قرار بوده و هستند: ترکی الاول، سعود، فیصل، خالد، سعد، سلطان، عبدالمحسن، فواز، عبدالمجید، مساعد، بندر، نایف، ترکی، متعب، حمود، محمد، فهد، منصور، طلال، هذلول، ماجد، مشعل، عبدالله، مشهور، عبدالرحمن، ناجی، مشاری، مقرن، احمد، سطام، عبدالاله، نواف، ترکی الثانی، بدر، ممدوح، ثامر.
هفت تن از این پسران که از یک مادر هستند (حصه بنت الاحمد آل سدیر) به «هفت سدیری» معروفند که از آن میان فهد و سلمان به پادشاهی رسیدند. فهد و برادرانش نقش مهمی در به قدرت رسیدن فیصل به جای برادرش سعود در سال1962 داشتند و در نتیجه از همان زمان قدرت آنها رو به فزونی گذاشت. ولیعهدی عبدالله، برادر ناتنی فهد، سیر افزایش قدرت سدیریها را سد کرد و البته در طول دوران ولایتعهدی (که ده سال آن عملا به پادشاهی گذشت) رقابتی پنهان میان او و برادر ناتنیاش فهد در جریان بود. عبدالله و حلقه افراد دور او موسوم به «شَمّریها» هستند، چرا که مادر فهد به نام «فهده بنت عاصی آل شَمّر» از قبیلهای بزرگ و متنفذ در شمال عربستان به نام «شمر» (از قبایل قحطانی بدوی و اخلاف قبیله معروف طی) بود. فهد برادر ناتنی فهد بود و خود برادر تنی نداشت، در نتیجه با پادشاهی عبدالله، باز دو تن از سدیریها، یعنی سلطان و نایف به ترتیب ولیعهد شدند، و در نهایت سلمان سدیری به پادشاهی رسید.
پادشاه در حکومت سعودی هم نخست وزیر است و هم نظارت تامه بر سه قوه دارد. حدود 4 تا 5 هزار شاهزاده سعودی هم مصادر امور از صدر تا ذیل را در اختیار دارند. اصل اساسی حکومت در عربستان، حفظ حکومت فرزندان عبدالعزیز است.
درآمد نفتی عربستان در میان چند هزار شاهزاده سعودی به نسبت جایگاه آنان تقسیم میشود
در غیردموکراتیک بودن حکومت عربستان همین بس که تا سال 1992 هیچ قانون، نظامنامه یا اساسنامهای برای حکومت در این کشور وجود نداشت. حکّام سعودی برای نبود چنین قانونی، بسنده بودن قرآن و سنت (با تفسیر وهابی)را به عنوان علت ذکر میکردند. بعد از حمله عراق به کویت، دخالت نظامی آمریکا در منطقه و تغییر مناسبات حاکم بر منطقه، به علاوه افزایش فشار گروههای تحصیل کرده غرب در عربستان که به دنبال مدرنیزاسیون بیشتر بودند، به دستور فهد یک نظامنامه حکومتی در این کشور تدوین شد. در تدوین و تصویب همین نظامنامه هم مردم کوچک ترین نقشی نداشتند، چرا که قانون توسط کمیتهای به ریاست وزیر کشور (نایف بن عبدالعزیز)تنظیم شد و به تایید پادشاه رسید. اصل اساسی این قانون این است که حکومت بین فرزندان پادشاه و بنیانگذار مملکت سعودی، عبدالعزیز بن عبدالرحمن بن فیصل بن سعود و فرزندان او موروثی است و "درستکارترین آنها طبق اصول قرآن کریم و سنت پیامبر حکومت خواهند کرد."
پادشاه رییس کشور است و شاهان و سران کشورهای دیگر را به حضور میپذیرد و نمایندگان خود را در کشورهای دیگر منصوب مینماید. با توجه به این که پادشاه فرمانده کل نیروهای مسلح است، بر اساس قانون اساسی، افسران را نصب و آنان را عزل مینماید. او میتواند در شرایط اضطرار بسیج عمومی و جنگ را اعلام کند. پیمانها، قراردادها، مقررات و امتیازات بین المللی با فرمان سلطنتی تصویب و اصلاح میشود. به علاوه، شاه میتواند با صدور فرمان سلطنتی، به ولیعهد اختیارات ویژه بدهد و در صورت سفر به خارج، اداره امور را طبق فرمان سلطنتی به ولیعهد بسپارد.
عربستان به 13 منطقه یا استان تقسیم شده است که هر یک توسط یک امیر (استاندار) که هم شأن وزیر است، اداره میشود. امیر و نایب او هم توسط پادشاه انتخاب می شوند (با پیشنهاد وزیر کشور).
ادمه دارد.....