این خاطره را از قول یک نظامی عراقی در جریان جنگ تحمیلی بخوانید!
یک پسربچه کم سن و سال را اسیر کرده بودیم. وقتی او را وارد سنگر من کردند و متوجه سن و سال کم او شدم، تصمیم گرفتم از او حرف بکشم و اطلاعات بگیرم.
پرسیدم: «مگر سن سربازی در ایران هجده سال تمام نیست»؟
... سرش را تکان داد و حرفم را تائید کرد.
گفتم: «ولی تو که هنوز هجده سالت نشده است»؟!
حرفی نزد.
به فکر افتادم که مسخرهاش کنم و گفتم: «شاید [امام] خمینی به خاطر جنگ کارش به جایی رسیده که دست به دامن شما بچهها شده است و سن سربازی را کم کرده؟... »
جوابش مرا تکان داد.
با لحن آرام و مطمئن گفت:
«سن سربازی پائین نیومده، سن عاشقی پائین اومده...»
kayhan.ir/fa/issue/638/2