نیازی نیست روضه سر بیاید
نباید روضه خوان دیگر بیاید
برای گریه، این ایام کافیست
فقط گاهی صدای "در" بیاید
صادق بیگی
مناجات فاطمی با امام زمان (عج)
دستم بگیر تا که بهشتم بنا شود
شاید سرم قبول کنی خاک پا شود
بالی بده که بال بگیرد اسیر تو
شاید کبوترِ حرمِ کربلا شود
بی تو میان غفلت خود غوطه خورده است
نوری که با مسیر شما آشنا شود
زنگار بسته سینه ام از عمر رفته ام
اشکم بریز خانه ی آئینه ها شود
پیراهن سیاه من از جنس شال توست
امشب نشسته ام نفسی خرج ما شود
حسن لطفی
تا فکر و ذکر من همه دیدار دلبر است
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
من در میان جمع و دلم سمت سامراست
آنجا که اشک زائرش از آب کوثر است
دیری است رفته است و دگر و برنگشته است
دیری است آسمان دلم بی کبوتر است
او پیش رو نشسته و من کورم از گناه
او می زند صدایم و ما گوشمان کر است
آواره ایم در هیئات و شنیده ایم
در روضه احتمال حضورش قوی تر است
شاید صدای گریه ی آقا بلند شد
چون روضه های مادر او گریه آور است
در فاطمیه پهلوی او تیر می کشد
او نیز زخمی غم دیوار و آن در است
آقا سری بزن به مدینه نگاه کن
کوچه بدون تو صحرای محشر است
آقا بگو چگونه تحمل بیاورم؟
یک زن که در مقابل یک فوج لشکر است
انگار در گلوی شما بغض می شود
آن ریسمان که بسته به دستان حیدر است
اینجا برادران همه در فکر خنجرند
شکر خدا که یوسف ما بی برادر است
گرچه پر از گناه ولی در رکابتان
آخر شهید می شوم ، این حرف آخر است
عباس احمدی
http://hosenih.mihanblog.com/