حمید داودآبادی رزمنده، عکاس و محقق دوران دفاع مقدس که افتخار جانبازی را نیز در کارنامه زندگیاش دارد؛ به ناگفتههایی از اوضاع فرهنگی و نشر کتابهای دفاع مقدس در کشور اشاره کرد که کمتر موردتوجه قرارگرفته است.
پزشکی که ماندن در اسارت را به آزادی ترجیح داد
پزشکی بود که در آمریکا درسخوانده بود. با شروع جنگ تحمیلی به ایران میآید و رهسپار جبههها میشود و به اسارت عراقیها درمیآید.
همسر این دکتر که آمریکایی بود از طریق سفارت آمریکا در بغداد، بعد از حدود دو سه سال که از زمان اسارت، موجبات آزادیاش را فراهم میکند؛ اما در روز آزادیاش به دلیل علاقهای که به اسرای کشورمان پیداکرده بود؛ حاضر به رفتن نمیشود که با التماس و خواهش اسرا بالاخره از تصمیمش مبنی بر ماندن صرفنظر میکند و بهاتفاق همسرش به کویت میرود تا ازآنجا به آمریکا پرواز کنند. همین دکتر تحصیلکرده در آمریکا، هنگام خروج از گیت فرودگاه فرار میکند و به سفارت کشورمان در کویت پناهنده میشود. باوجود درخواست همسرش و نماینده سفارت آمریکا در کویت از سفارت کشورمان مبنی بر استرداد نامبرده، این دکتر ایرانی از رفتن خودداری میکند و به ایران بازمیگردد.
در ایران نیز همسرش مجدد به او مراجعه میکند تا با یکدیگر به آمریکا بروند که این بار هم ضمن خودداری از رفتن به همسرش میگوید: "من ایرانی هستم و باید در همین کشور بمانم اگر میمانی، قدمت روی چشم و اگر هم قصد رفتن داری میتوانیم از یکدیگر جدا شویم همسر این پزشک ایرانی راه دوم را انتخاب میکند و بهاینترتیب این دو از یکدیگر جدا شدند.
اکنون نیز برادر این دکتر که در خیابان میرداماد مطب دارد و زیر شش ماه نوبت ویزیت به کسی نمیدهد و ویزیت بالایی هم دریافت میکند، تحت تأثیر برادرش، وقتی بچه حزب الهیها به او مراجعه میکنند به آنها توصیه میکند بهجای اینکه شش ماه منتظر نوبت بمانند و حق ویزیت بالایی هم پرداخت کنند؛ شبهای جمعه بعد از نماز مغرب و عشا به جمکران بیایند تا آنجا رایگان درمان شوند بدون اینکه شش ماه بخواهند در نوبت انتظار باقی بمانند. زیرا شبهای جمعه در جمکران اتاقی برای معاینه رایگان مردم دارد که میتوانند به آنجا مراجعه کنند.
پرستار بیحجاب
از کتاب «آنچه فهمیدیم و آنچه نفهمیدیم» که کتاب اورانیوم غنیشده «داودآبادی» است؛ به دوست جانبازی اشاره میکند که از سفر به سوئد برای ادامه درمان جراحات جانبازیاش خاطرهای را نقل میکند.
این جانباز دفاع مقدس برای من تعریف کرد که وقتی از اسارت برگشتم تا دو سه سال برای درمان جانبازی از طریق بنیاد شهید به سوئد میرفتم اما بعدازاین مدت بنیاد با اعلام اینکه هزینههای درمان و سفر من زیاد است از پرداخت هزینههای سفر و درمان من در سوئد خودداری کرد اما چون برای بهبودی میبایست درمان را در این کشور ادامه میدادم با قرض و وام گرفتن سال ۷۴ـ ۷۳ به سوئد رفتم.
در بیمارستانی که درمانم را انجام میدادم؛ خانم پرستار ایرانی آنجا از من مراقبت میکرد که بیحجاب بود ولی بااینحال بخشی از هزینه درمان من را خودش پرداخت میکرد و وقتی از این پرستار پرسیدم چرا این کار را میکنی؟ در جواب گفت که اگر من به آمریکا رفتم و درس خواندم و پدر و مادرم در ایران با خیال راحت زندگی میکنند؛ به خاطر وجود شما و امثال شما است چراکه شما باجان خود مانع اشغال کشورمان شدید بنابراین کار من در قبال کار شما ارزشی ندارد.
این موضع نشان میدهد شاید کسانی که دین و ایمانشان همانند ما نیست، خدا را بهتر از ما میشناسند.
منبع: پایگاه بصیرت
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/551948