6ـ استدلال جوانى ناشناس به حديث غدير
ابـوهـريـره وارد مسجد كوفه شد، مردم گرد او را گرفته بودند، هر كس چيزى مى پرسيد جوانى بـرخـاسـت وگـفت : تو را به خدا سوگند مى دهم آيا تو از رسول خدا (ص ) شنيدى كه مى فرمود: (هـركـس من مولاى اوهستم، على مولاى اوست خدايا! دوست بدار آن را كه دوستش مى دارد و دشـمـن داشـتـه بـاش آن را كه بااو دشمنى كند) ابوهريره گفت : (شهادت مى دهم كه خود از رسول خدا (ص ) شنيدم كه چنين فرمود) .
هـمـچـنـيـن در طـول تـاريخ اسلام، حتى كسانى كه در جبهه مخالف على (ع ) بوده اند، در عين دشمنى باآن حضرت، به حديث غدير استدلال كرده اند كه از آن جمله است :.
7ـ استدلال عمروبن عاص به حديث غدير
هـمـه مى دانند كه عمروبن عاص يكى از دشمنان سرسخت اميرالمؤمنين (ع ) بوده است وى افكار آشـفـتـه معاويه را سازمان بخشيد و او را براى مقابله با اميرالمؤمنين (ع ) آماده كرد با دسيسه هاى خـود او را ازسقوط حتمى رهاند، و با طرح مساله حكميت لشكر شام را نيرو بخشيد و سپاه كوفه را بـه اخـتـلاف وتفرقه انداخت همان جا بود كه نطفه خوارج منعقد شد و براى اين خدمت، حكومت مصر را از معاويه پاداش گرفت .
پـيـش از آنـكـه مـعـاويـه حـكـومـت مـصـر را بـه او پيشنهاد كند، در نامه اى از او تقاضاى كمك كرده مى نويسد: ((على باعث قتل عثمان شد و من خليفه عثمان هستم )).
عمرو در جواب معاويه مى نويسد:.
نامه ات را خواندم و فهميدم اما اينكه از من خواسته اى از دين اسلام خارج شده با تو به وادى ضلالت وارد شـوم و تـو را در راه بـاطـلت يارى كنم و به روى اميرالمؤمنين شمشير بكشم،در حالى كه او بـرادر، ولى، وصى و وارث رسول خداست و هموست كه دين پيامبر را ادا كرد ووعده هايش را جامه عـمل پوشاند، همو كه داماد او و شوهر بانوى زنان جهان و پدر حسن وحسين سرور جوانان بهشتى است، نمى پذيرم .
و امـا ايـنـكـه گفته اى : من خليفه عثمانم، با مرگ عثمان تو عزل شده خلافتت زايل مى شود واما ايـنكه گفته اى : اميرالمؤمنين صحابه را بر كشتن عثمان تحريك كرد، اين دروغ و نارواست واى بر تـو اى مـعاويه ! آيا نمى دانى كه ابوالحسن جانش را در راه خدا نثار كرد و در بستر رسول خدا (ص ) خـوابـيـد و رسول خدا (ص ) درباره اش فرمود: ((هركس من مولاى او هستم، على مولاى اوست )).
8ـ استدلال عمر بن عبدالعزيز به حديث غدير
شـخـصـى بـه نـام يزيد بن عمر مى گويد: ((من در شام بودم، عمر بن عبدالعزيز اموالى را تقسيم مـى كـرد، من هم براى دريافت سهمم رفتم، وقتى نوبت به من رسيد، گفت : تو از كدام قبيله اى ؟
گفتم : از قريش گفت ازچه طايفه اى ؟
گفتم بنى هاشم گفت : از كدام تيره ؟
گفتم : از وابستگان على (ع ) ـ در عبارت عربى آمده مولاى على ـ گفت : كدام على ؟
من پاسخ ندادم عمر بن عبدالعزيز دسـت بـه سـينه اش نهاده گفت : به خدامن هم از وابستگان على هستم گروهى براى من روايت كرده اند كه پيامبر(ص ) درباره او فرمود: ((هر كس من مولاى او هستم، على مولاى اوست )).
آنـگـاه رو به دستيار خود كرده گفت : به امثال اين شخص چقدر مى دهى ؟
گفت : صد يا دويست درهم گفت : اينك به او پنجاه دينار بده، چون ولايت على بن ابى طالب را دارد آنگاه به شهر خود برگرد،سهمت را نيز در آنجا دريافت خواهى كرد .
9ـ استدلال مامون، خليفه عباسى به حديث غدير:
در ضـمـن مـنـاظـره اى كـه بين مامون و اسحاق بن ابراهيم قاضى القضاة زمان او در باب فضيلت اصـحـاب رسـول خدا(ص ) واقع شد، مامون از او مى پرسد: آيا حديث ولايت را روايت مى كنى ؟
وى گفت : آرى مامون گفت : آن را بخوان يحيى حديث را خواند.
مـامـون پـرسـيـد: ((بـه نظر تو آيا اين حديث وظيفه اى را براى ابوبكر و عمر در مقابل على تعيين كرده است ؟
يا نه ؟ )).
اسـحـاق گفت : ((مى گويند: پيامبر اين حديث را هنگامى فرمود كه بين على (ع ) و زيد بن حارثه اخـتـلافى افتاده بود زيد وابستگى على را به رسول خدا انكار كرده بود، از اين رو پيامبر فرمود: هر كس من مولاى او هستم، على مولاى اوست )).
مامون گفت : ((آيا پيامبر(ص ) اين حديث را هنگام بازگشت از حجة الوداع نفرمود؟ )).
اسحاق گفت : آرى .
مـامـون گـفت : ((زيد بن حارثه پيش از غدير كشته شد تو چگونه مى پذيرى كه پيامبر به خاطر او ايـن حديث را فرموده باشد؟
به من بگو: اگر پسر پانزده ساله ات به مردم بگويد: اى مردم بدانيد هر كـس وابـسـتـه مـن اسـت وابسته پسر عمويم نيز هست، آيا به او نمى گويى چرا چيزى را كه همه مى دانند و بركسى پوشيده نيست باز مى گويى ؟)).
گفت : ((چرا به او خواهم گفت )).
مـامـون گـفـت : ((اى اسـحـاق ! كـارى را كه براى پسر پانزده ساله ات نمى پسندى بر پيامبر خدا مى پسندى ؟
واى بر شما چرا فقهاى خود را مى پرستيد.
چنانكه مى بينيم در تمام اين گفتگوها خلافت حضرت اميرالمؤمنين (ع ) مورد بحث است استدلال كـنـنـدگـان، بـا ايـن حديث، خلافت حضرت امير(ع ) را اثبات مى كنند، و مخاطبان اين احتجاج نـيـزنمى گويند: مولى در اين حديث، غير از رهبر و سرپرست است اگر اين حديث، معنايى غير از رهـبـرى حضرت امير داشت، ابوهريره چنان عاجزانه در مقابل جناب اصبغ بن نباته آه نمى كشيد و سرافكنده وشرمنده نمى شد و عمرو بن عاص در مقابل جناب عمار خلع سلاح نمى شد.
بـنـابـرايـن اگر كسى به هر انگيزه اى در مفاد حديث غدير تشكيك كند، نه تنها حقيقت را كتمان كـرده،كـلام رسول خدا(ص ) را نيز تحريف نموده است، و به قول مامون خليفه عباسى چيزى را به رسول مكرم اسلام نسبت داده كه نمى توان به نوجوانى پانزده ساله نسبت داد.
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/353429