دفاع حضرت زینب از امام سجاد
در چند مورد، زینب علیهاالسلام از جان امام سجاد علیه السلام دفاع کرد و تا پاى جان از او حمایت نمود.
الف- در روز عاشورا؛ هنگامى که امام حسین علیه السلام براى اتمام حجت، درخواست یارى نمود، فرزند بیمارش امام زین العابدین علیه السلام روانه میدان شد. زینب با سرعت حرکت کرد تا او را از رفتن به میدان نبرد باز دارد، امام حسین علیه السلام به خواهرش فرمود: او را باز گردان، اگر او کشته شود نسل پیامبر در روى زمین قطع مى گردد.
ب- بعد از عاشورا در لحظه هجوم دشمنان به خیمه ها شمر تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را به شهادت برساند، ولى زینب علیهاالسلام فریاد زد: تا من زنده هستم نمى گذارم جان زین العابدین در خطر افتد. اگر مى خواهید او را بکشید، اول مرا بکشید، دشمن با دیدن این وضع، از قتل امام علیه السلام صرف نظر کرد.
ج- زمانى که ابن زیاد فرمان قتل امام سجاد علیه السلام را صادر کرد، زینب علیهاالسلام آن حضرت را در آغوش کشید و با خشم فریاد زد: اى پسر زیاد! خون ریزى بس است. دست از کشتن خاندان ما بردار. و ادامه داد:« والله لا افارقه فان قتلته فاقتلنى معه؛ به خدا قسم هرگز او را رها نخواهم کرد؛ اگر مى خواهى او را بکشى مرا نیز با او بکش.»
ابن زیاد به زینب نگریست و گفت: شگفتا از این پیوند خویشاوندى، که دوست دارد من او را با على بن الحسین بکشم. او را واگذارید.
البته ابن زیاد کوچکتر از آن است که بفهمد این حمایت فقط به خاطر خویشاوندى نیست، بلکه به خاطر دفاع از ولایت و امامت است. اگر فقط مساله فامیلى و خویشاوندى بود، باید زینب علیهاالسلام جان فرزندان خویش را حفظ و آن ها را به میدان جنگ اعزام نمى کرد.
آنکـــه قلبـــش از بلا سـرشار بود
دخت زهرا زینب غمخوار بود
او ولایت را به دوشش مى کشیـد
چـون امـام عصر او بیمار بود
بــا طنیــن خطبــه هاى حیــدرى
ســخــت او رسواگر کفار بود
ماجرای عبری صحبت کردن حضرت زینب (س) با زن نصرانی
حجتالاسلام والمسلمین سیدمهدی طباطبایی گفت: زینب کبری(س) در مسیر اسارت کاروان یزید با زنی نصرانی برخورد کرد که به عربی مسلط نبود، ایشان به زبان عبری با زن نصرانی صحبت کرد و از حضرت مریم(س) و عیسی بن مریم(ع) گفت، به طوری که زن نصرانی را به تعجب واداشت!
وی در ادامه افزود: امتیازی که در حضرت زینب(س) بوده همجواری، همراهی و همسویی با پنج معصوم است، آنچه بیش از هر چیزی جلوهگری میکند توانمندی و حوصله و بهرهوریشان از حوادث است، هر انسانی به تناسب توان، سهم و فهم خود با ناگواریهای زندگی روبهرو میشود و برداشت و نصیبی خاص دارد، اما زینب کبری(س) را هر چه مصیب میدهی، ظهورش در توان بیشتر میشود.
انسان دیندار واقعی مثل طلا است که هر چه آتش بیشتر ببیند خوشرنگتر میشود، آنچه در زینب کبری(س) در مقابل سختیها بروز کرده موضوعی اخلاقی است که در هر زمانی قابل توجه و اهمیت است، چرا که در برابر هر ماجرایی به سرعت میگویند که حال چه باید بکنیم؟
ایشان در کنار گودی قتلگاه که تنها یک مشت انسان غارتگر، پست و سفله و دزد بودند، طوری رفتار کردند که هم گریه کردند و هم دیگران را به گریه انداختند.
وی ادامه داد: همین بانوی بزرگ زمانی که به کوفه رسیدند، صدایشان را به مردم رساندند، چرا که پدرشان را هم در کوفه شهید کردند، آنجا هم خطاب به مردم نیرنگباز و خدعهگر کوفه سخنرانی کردند، همه را به گریه انداختند و البته چه قدر سخت این وقایع را تحمل کردند، کاروان اسرا منزل به منزل میگشت و حضرت زینب(س) در مسیر با افراد مختلف صحبت میکردند، در منطقهای در بعلبک که بیشتر نصرانی بودند اتراق کردند، یک خانومی جلو آمد و با حضرت زینب(س) صحبت کرد، اما زبانش عبری بود.
حضرت زینب(س) به عبری شروع به صحبت کردند، زن پرسید که تو کی هستی؟ حضرت پاسخ داد که تو از اسلام چه میدانی؟ زن پاسخ داد: که تو از مسیح چه میدانی؟ حضرت زینب(س) در چند کلمه درباره حضرت عیسی(ع) و حضرت مریم(س) طوری صحبت کرد که زن را به تعجب و در نهایت احساسات شدید زن واداشت تا ایشان را در آغوش بگیرند.
حضرت زینب(س) در ترویج اسلام و رأفت این دین به گونهای میان مردم صحبت کرد که مردم مناطق تصور کردند آنچه که از اسلام میدانند، اصلاً اسلام نیست، توضیح داد: این توانمندی از پنج تن آل عبا به ایشان منتقل شده بود، در واقع نور پنج تن ایشان را در بر گرفته بود.
خطبه حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه
خطبه حضرت زینب در کوفه به شرح زیر می باشد:
ستایش مخصوص خداست، و درود بر پدرم محمد و فرزندان پاک و برگزیده ی او باد، اما بعد: ای مردم کوفه! ای نیرنگ بازان و بی وفایان، به حال ما گریه نکنید، اشکتان خشک مباد، و ناله ی شما فرو ننشیند، مثل شما مثل آن زنی است که رشته های خود را پس از تابیدن، باز می کرد، چه فضیلتی در شما هست؟ بجز لاف و گزاف و آلودگی و سینه های پر کینه، به ظاهر همچون کنیزان تملق گو، و در باطن همانند دشمنان سخن چین، یا مانند سبزی های هستید که در لجن زارها روییده و یا نقره ای که با آن قبر مرده بیارایند، بدانید که برای آخرت خود، کردار زشتی از پیش فرستادید، به خشم خداوند گرفتار، و در عذاب جاوید خواهید ماند.
آیا گریه می کنید؟ و فریاد به گریه بلند کرده اید؟ آری به خدا بایستی زیاد گریه کنید و کمتر بخندید، که دامن خود را به عار و ننگ، آلوده نموده اید که هرگز نمی توانید آن را بشویید، چگونه می توانید خون پسر خاتم نبوت و معدن رسالت را بشویید؟ خون سرور جوانان اهل بهشت و پناه نیکان شما و گریزگاه پیش آمدهای ناگوار شما، و چایگاه رفیع حجت شما، و بزرگ و رهبر قوانین شما را.
ای مردم کوفه! بدانید که کار زشتی را انجام می دهید، از رحمت خدا دور می باشید و نابود گردید، که کوشش ها به هدر رفت و دست های شما از کار بریده شد و در سودای خود زیان دیدید، و گرفتار خشم خدا گشتید، و سکه ی خواری و بدبختی بنام شما زده شد.
وای بر شما ای مردم کوفه! آیا می دانید که چه جگری از رسول خدا را بریدید؟ و چه پرده نشینی را از حرمش بیرون کشیدید؟ و چه خونی را از او ریختید؟ و چه احترامی را از او هتک کردید؟
مسلما کاری بس بزرگ و زشت ، سخت، ناروا، خشونت بار، و شرم آور به لبریزی سراسر زمین و گنجایش آسمان انجام دادید.
آیا برای شما شگفت آور است که آسمان در این جریان خون بارید؟ همانا شکنجه جهان آخرت، ننگین تر است، و کسی شما را یاری نکند و از مهلتی که به شما داده شد استفاده نکنید که پیشی گرفتن شما، خدا را شتاب زده نمی کند، و از فوت انتقام (کنونی) نمی هراسند که پروردگار در کمین گاه ما و شما است.
برگرفته از سایت کریمه
http://bahejab.com/25252