یک قانون.. امروز صبح وقتی از خانه بیرون آمدم، یک راه راست جلویم بود و یک راه کج. من راه راست را کنار گذاشتم و رفتم دنبال راه کج.
حالا این را بفرمایید که یک حرف درست بود و می شد یک حرف دروغ گفت. چون دروغ سود مادی دنیایی داشت من دروغ را گرفتم. آن حرف راست را نگفتم. فَما رَبِحَت تِجـرَتُهُم.
این هدایت را داد، گمراهی را گرفت..
این ایمان مایه اصلی سودبخش بودن..زندگی ماست. یک ذره ایمان داشته باشی، به همان اندازه یک ذره زندگی ات سودبخش است.. زندگی همه اش تجارت است. سراسرش تجارت است..تمام لحظاتش تجارت است.
من یک تجارتی به شما یاد ندهم که حداقل، حداقل می گوییم ها، حداقل شما را از عذاب خدا نجات بدهد؟
هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ. شما را از عذاب الیم نجات بدهد. [در آیه بعد] می فرماید: تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ.
آقا تا به خدا ایمان آوردی، تا به قیامت ایمان آوردی، زندگی ات و تجارتت سودبخش شد. ما با زندگی مان، خیلی ببخشیدها، ما گاهی با زندگی مان قمار می کنیم. با سرنوشت مان. نه تجارت. تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ این برای شما بهتر است..
آقا آدم هرچه بیشتر پرواز کند بهتر است ها.. شما هرچه بالاتر بروی، در طبقه دوم یک چیزهایی هست که به خیال، حتی به خیال آن طبقه پایینی نمی رسد که چه چیزی آنجا ممکن است. انقدر فاصله است. حدیث است. می فرماید که وَ لا خَطَرَ عَلَی قَلبِ بَشَر. می فرماید ما یک مقاماتی آنجا برای شما ذخیره کرده ایم، یک مقاماتی آنجا برای شما ذخیره کرده ایم که اصلا هرچه [بگردی،] تمام عمرت، اصلا ندیدی. اصلا ندیدی. خب ندیدی دیگر. شما فرش های اینجا را دیده ای. فرش های آن عالم را ندیده ای. اصلا نظیرش را هم ندیده ای. میوه های این عالم را دیدی. اما میوه های آن عالم را ندیدی. تصورش را نداری اصلا. می گویند نه دیده ای. نه شنیده ای. نه به خیالت گذشته است. این را هر طبقه ای نسبت به طبقه دیگر هم دارد. یعنی طبقه بالایی نسبت به طبقه پایینی. طبقه سومی نسبت به طبقه دومی..
امیرالمومنین شبانه روز مثلا هزار رکعت نماز می خواند، دنبال سود بیشتر بود. می دانست هرچه بیشتر جهاد کند، هرچه بیشتر امر به معروف کند، هرچه بیشتر زهد داشته باشد..
بنده می تواند مَثَل خدا بشود. ببینید حالا من. شما را نمی گویم. من به چه... خدا را به یک ساندویچ می فروشم. به یک نگاه. خب اگر این نگاه را نکنی، من به پری این عالم به تو ثواب می دهم.
آن زمان..رفته بودیم منزل عمه خانمی که داشتیم. خیلی زن خوبی بود. ایشان می خواست من را موعظه کند.
گفتش که اگر به نامحرم نگاه نکنی، اگر به آسمان نگاه کنی، به اندازه ذرات آسمان ثواب است. اگر چشمت را بیندازی پایین و به زمین نگاه کنی، به اندازه ذرات زمین ثواب است. اگر چشمت را ببندی، به اندازه ذراتی که بین زمین و آسمان است. خب اگر یک همچین جوری است، من یک نگاه را به چه فروختم؟ اشتَرَوُا الضَّللَةَ بِالهُدى فَما رَبِحَت تِجرَتُهُم.

زندگانی. آقا ببین ما..به چه اندک فروختیم. آقا شما می توانستی صاحب اختیار بشوی..
از کجا شروع کنیم که صاحب اختیار شویم؟ از گناهان مان شروع می کنیم. آقا تو صاحب اختیار چشمت هستی؟ زحمت دارد. زحمتش را تحمل کن. صاحب اختیار زبانت هستی؟ زحمت دارد. زحمتش را تحمل کن. خیلی هم طول نمی کشدها. زحمت. خیلی طول نمی کشد. مثلا فرض کنید که من شش ماه زحمت بکشم. شش ماه نمی خواهدها. مثال عرض می کنم. شش ماه روی چشمم کار کنم، صاحب اختیار چشمم می شوم. دیگر می توانم به نامحرم نگاه نکنم.
اگر مثلا شش ماه، هشت ماه روی زبانم کار کنم، حالا اینکه چه جوری کار کنم، باشد؛ اگر روی زبانم کار کنم، بعد می توانم صاحب اختیار زبانم شوم. هر حرفی را نزنم. هرچه به زبانم آمد نگویم. با حساب و کتاب حرف بزنم. و صاحب اختیار شکمم بشوم. از این صاحب اختیار کوچولو کوچولو کوچولوها که کنار هم جمع شد، اگر شما صاحب اختیار همه اعضا و جوارحت بودی، به چه می رسی؟ صاحب اختیار خیالت می شوی. اگر صاحب اختیار خیالت شدی، یعنی یکهو شیطان می آید درون خیالت، راهش نمی دهم. جلویش می ایستم. یک خیالات لذت بخش برای آدم می آورد. نمی گذارم بیاید. یواش یواش دیگر نمی تواند بیاید. اگر صاحب اختیار خیالت شدی، آن وقت صاحب اختیار ...
از اینجا بالاتر می رود. هی بالاتر می رود. خب. دست مان به دامان حضرت زهرا. اگر به ما رحم کنند، یک اندک اراده، همت، یک اندک اراده و همت به ما بدهند. آنهایی که سن شان کمتر است، می توانند. می توانند دست دراز کنند و از ایشان همت بگیرند. باید راست بگویی. باید راست بگویی. اگر راست بگویی می شنوند. جوابت را می دهند
http://www.jahannews.com/report/504269