ورود |عضويت
  اندیشه و معارف اسلامی

 

راهی برای شناخت خدا در 5 دقیقه

حجةالاسلام والمسلمین شیخ حسین انصاریان

وجود 2 هزار آیه خداشناسی در قرآن

... شناخت پروردگار با پنج‌دقیقه میسّر است. می‌گویید خدا نبوده، خب خدا نبوده، پس چه‌کسی بوده است؟ چه شعوری در تمام عالم هستی کار می‌کرده که غذای لازم را تأمین بکند تا مادر ما بخورد؟ چه شعوری در بدن مادر ما کار می‌کرده که یک مقدار از غذا را پس انداز بکند؟ چه شعوری کار می‌کرده که شیرهٔ آن غذا را در جفت بریزد؟ چه شعوری کار می‌کرده که این جفت را به ناف و به بدن لوله‌کشی کند؟ چه شعوری کار می‌کرده که به‌اندازه‌ای غذا بدهد که ما آنجا خفه نشویم؟ چه‌کسی بوده است؟ خدا نبوده، خب چه‌کسی بوده است؟ اسم آن را بگویید! پیداکردن خدا که کاری ندارد!

خیلی جالب است که قرآن مجید اصلاً برای وجود خدا دلیل نیاورده است. ما دربارهٔ خدا در قرآن دوهزار آیه داریم و کاری که این آیات کرده‌اند، خدایان قلابیِ ساختگی را که یا به‌صورت بت یا طاغوت زنده هستند، اینها را دفع کرده و گفته معبود حق، خالق عالم است و بقیهٔ معبودها باطل هستند؛ اما شما یک دلیل در قرآن بر وجود خدا پیدا نمی‌کنید. به قول ابی‌عبدالله، مگر خدا یک موجود گم شده است که یک دلیلی بر سر راه ما بیاید و بگوید آدمیزاد! من دارم خدا را به تو نشان می‌دهم.

ابی‌عبدالله در دعای عرفه به خدا عرض می‌کند: «عمیت عین لا تراک»، کور بشود آن چشمی که تو را نمی‌بیند، تو که همه‌جا پیدا هستی.

... حاج‌ملاهادی می‌گوید:

 یار در این انجمنْ یوسفِ سیمینْ بدن/ آینه خانه جهان او به همه روبه‌روست

می‌گوید: تمام هستی یک آینه است، تو چشمت را باز کن تا ببینی؛ وقتی چشم‌هایت را بسته‌ای، خب همه‌اش تاریکی می‌بینی! چشم دلت را که ببندی، خدا را نمی‌بینی، نبوت را نمی‌بینی، معاد را نمی‌بینی، انسانیت را نمی‌بینی، ارزش‌ها را نمی‌بینی. خب ده‌دقیقه چشمت را باز کن و ببین در این عالم چه خبرهای عظیمی وجود دارد؟ در این عالم هستی چه خبر است؟

یار در این انجمنْ ، یعنی در این جهان، یوسفِ سیمینْ بدن/ آینه خانه جهان او به همه روبه‌روست

این توضیح یک آیه قرآن است: «فَأَینَمٰا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اَللّٰهِ» (البقرة، 115)، به هر طرفی که رو کنید، به خدا رو کرده‌اید.

بس که هست از همه‌سو وز همه رو راه به تو/ به تو برگردد اگر راهروی برگردد

امیرمؤمنان این را در دعای کمیل به یک سبک دیگر می‌گویند: « وَ لا یُمْکِنُ الْفِرارُ مِنْ حُکُومَتِکَ»، اصلاً نمی‌شود از حوزهٔ تو فرار کرد و هر جا بروم، به‌طرف توست! برگردم، باز هم به‌طرف توست! «فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اَللّهِ»، واقعاً همین است.

شورش عشق تو در هیچ سَری نیست که نیست. «یعنی ای خدا! مردم یادشان رفته و فراموشت کرده‌اند، اما تا جایی از آنها درد می‌گیرد، یاد تو می‌کنند. بیست‌سال است که حرف تو را نزده است، اما تا می‌خواهند بچه‌شان را عمل بکنند، یک برآمدگی روی پایش درآمده، مدام این‌ور آن‌ور می‌دود و می‌گوید: ای خدا! ای خدا! نذر می‌کنم بچه‌ام را به من برگردان، بچه‌ام را خوب کن؛ خدا در وجود همه است، خودش می‌گوید: «وَفِی أَنْفُسِکُمْ ۚ أَفَلَا تُبْصِرُونَ»، من اصلاً پیش شما هستم، نمی‌بینید؟ چطور نمی‌بینید؟! من که کرهٔ زمین را خلق کرده‌ام، اگر یک اشاره کنم تا کل پنج قاره یک تکان نُه ریشتری به خودشان بدهند، یکی از شما باقی نمی‌ماند. در این پیشامدها می‌خواهید چه‌کار بکنید؟ با چه ابزاری می‌خواهید جلوی خطر را بگیرید؟

آب مگر کشاورزی را آباد نمی‌کند؟ آب مگر زراعت را آباد نمی‌کند؟ آب مگر باغ به‌وجود نمی‌آورد؟ آب مگر با ریختن بارانش هوا را طراوت نمی‌دهد؟ آب مگر قنات‌ها را پر نمی‌کند؟ مگر چاه‌ها را پر نمی‌کند؟ مگر چشمه‌ها را راه نمی‌اندازد؟ مگر تشنگی را برطرف نمی‌کند؟ مگر به پختن غذاهای ما کمک نمی‌دهد؟ آب مگر ساختمان را برای ما نمی‌سازد؟ مگر این کارها را نمی‌کند؟

همین آب را یک‌دفعه در سواحل اندونزی، همین آب به این پرمنفعتی را دستور داد و به یک سونامی تبدیل شد و تا بالای تمام هتل‌های سی‌،چهل طبقهٔ لب اندونزی را سونامی رفت، با خودش مسافرها را به وسط دریا برد؛ اینکه همان آب بود! این کار را با اشارهٔ چه‌کسی کرد؟ مگر در همین یک‌ماه پیش، همین سونامی به سواحل آمریکا حمله نکرد؟ مگر برق دومیلیون را نابود نکرد؟ مگر این رئیس‌جمهور دیوانه نگفت نمی‌توانیم کاری بکنیم؟ کاری نمی‌توانند بکنند، برده و نابود کرده، خراب کرده است! تا بخواهند آنجا را به شکل اول برگردانند، یک‌دانه سونامی دیگر می‌فرستد.

مگر سه-چهارتا استان ژاپن را به زیر نبرد؟ مگر کشتی‌ها را پایین نبرد؟ مگر تمام ماشین‌ها را نخورد؟ مگر تمام ساختمان‌ها را نبرد؟ مگر برق هسته‌ای‌شان را لطمه نزد؟ این آب که همین آبی است که می‌خوریم و می‌گوییم چه لذتی داشت؛ این آب همان آبی است که اگر یک شب در خانه‌مان نباشد، غذا نداریم، طهارت هم نمی‌توانیم بگیریم، کهنهٔ بچه‌مان را هم نمی‌توانیم بشوییم؛ این همان آب است، پس چه می‌شود که این‌جوری می‌شود؟ کسی در پشت این پرده دارد کار می‌کند یا نمی‌کند؟ اگر کسی در پشت این پرده کار نمی‌کند، عِلماً باید همه‌چیز میلیاردهاسال یک‌نواخت باشد؛ چون یک‌نواختی بدون کسی قطعی است، اما کسی هست که این یک‌نواختی‌ها را کاملاً به‌هم می‌زند.

خب معلوم می‌شود که عالَم صاحب دارد! خب ما از رحم مادر درآمدیم؛ نه می‌توانستند قاشق در دهان ما بگذارند، نه گوشت‌کوبیده به ما بدهند، نه آش رشته به ما بدهند و اگر یکبار غذای خودشان را به ما می‌دادند، به امید خدا می‌مُردیم و تا حالا نبودیم؛ اما پروردگار بدن مادر را به‌گونه‌ای قرار داد که سینه‌اش بعد از رحمش، کارخانهٔ شیرسازی دارد و شیر می‌سازد؛ اگر یک‌دانه بچه باشد، اندازهٔ سیرشدن یک بچه شیر درست می‌کند؛ اگر دوقلو باشند، به‌اندازه دوقلو شیر می‌سازد؛ اگر سه‌قلو باشند، به‌اندازهٔ سه‌قلو شیر می‌سازد؛ چون بچه که دندان ندارد، گلوی او که خیلی ریز است و اعصاب و زبانش بسیار ضعیف است، غذای او باید یک مادهٔ روانِ نرم باشد که هرچه ویتامین در گوشت و صیفی‌جات و سبزی‌جات است، در آن شیر باشد.

شیرسازی بدن مادرانمان را فعلاً نمی‌دانم، اما شیرسازی بدن حیوانات را می‌دانم که قرآن صریحاً بیان کرده است. امروز گاو دارد کل مملکت را شیر می‌دهد، بچه‌های خودش هم شیر می‌دهد، نوزاد خودش هم شیر می‌دهد. گوسفند، بز، شتر، الاغ و گاومیش و دیگر حیوانات هم همین‌طور؛ اگر عالم خدا ندارد، چه‌کسی دارد این شیرسازی را انجام می‌دهد؟ قرآن می‌گوید: «مِنْ بَینِ فَرْثٍ وَ دَمٍ» ﴿النحل، 66﴾، سِرگین در معدهٔ حیوانات را که زرد است و وقتی که دستشویی می‌کنند، بوی گَند می‌دهد؛ سِرگین داخل معده را با شیر غلیظِ پررنگِ از رنگ قرمز از داخل سرگین و خون قاتی می‌کنم، «لَبَناً خٰالِصاً سٰائِغاً لِلشّٰارِبِینَ»﴿النحل، 66﴾ و شیر سپیدِ خوش‌گوارِ قابل‌خوردن بیرون می‌آورم. خب الآن مراکزی در تمام دنیا هست که گوسفند می‌کُشند، گاو می‌کُشند و تمام سرگین‌هایشان را هم بیرون می‌ریزند، خونشان را هم در یک جوی می‌ریزند، حال اگر می‌توانند، بیایند و همه را جمع کنند تا شیر درست کنند! اگر می‌توانستند که تا حالا درست می‌کردند و ادعای خدایی هم می‌کردند و می‌گفتند ما هم از سرگین و خون، شیر درست کرده‌ایم! این‌همه هم کارخانه، این‌همه هم استاد دانشگاه، این‌همه هم عالم و دانشگاه! سلاخ‌خانه‌ها از سرگین، شکمبه و خون پر است، چرا شیر درست نمی‌کنند؟

وقتی ادیسون به وجود خدا و کارگردانی برای این جهان، اعتراف می کند

یک‌نفر نامه‌ای به ادیسون نوشت. صدتا اختراع به‌نام ادیسون ثبت است. ادیسون خیلی هم آدم کندذهنی بود، خیلی کندذهن بود! یک دفعه برق قطار را دست او داده بودند که نظام بدهد، اشتباه کرد! لوکوموتیوران وقتی حرکت قطار آهسته شد، آمد و زیر بغل ادیسون را گرفت و بلند کرد، از پنجرهٔ قطار در بیابان پرت کرد و گفت: برو گم‌شو احمق! قطار هم رفت، اما ناامید نشد، نشست و خواند، تجربه کرد، آزمایش کرد و فکرش را به‌کار انداخت، صدتا اختراع به نامش ثبت شد.

کسی برای ادیسون نوشت که حالا با این علمت، با این دانش، با این صدتا اختراع، خدا را قبول داری؟ آیا واقعاً عالَم خدا دارد؟ گفت از این بپرسیم، بالاخره اگر این گفت عالَم خدا ندارد، ما هم بی‌خدا بشویم، چون این خیلی می‌فهمد. این نامه را خواند(من نامه‌اش را دارم) و خندید، جواب نوشت: یکبار داشتم در کارگاهم کار می‌کردم و یک چرخی داشت در دستگاهم می‌گشت که انگشت شَستم گیر کرد و در جا ناخنم را کَند، بدحال شدم. همه ریختند و پانسمان کردند، دوا گذاشتند. دوماهی گذشت، مدام عوض کردند، تمیز کردند، بَدَل کردند و بعد دیگر گفتند به پانسمان نیازی نیست، باز که کردند، دیدم یک ناخن نو عین ناخن زمان تولدم و عین ناخن قبلی درآمده که کَنده شد. نشستم و حساب کردم کلّ کارخانه‌های شرق و غرب عالم را به هم ببندیم که یک ناخن درست کند که به بدن وصل شود و از بدن انرژی بگیرد که مدام بالا بیاید و ما با ناخن‌گیر بگیریم و صافش بکنیم، نمی‌توانند یک ناخن بسازند. صد درصد برایم روشن است که عالَم کارگردان دارد که اگر نداشت، چطوری دوباره این ناخن من درآمد؟ چطور درآمد؟ خدا که قابل‌دیدن است و با چشمِ جان همه‌جا از آثارش پیداست.

 

شورش عشق تو در هیچ سَری نیست که نیست/ مَنظر روی تو زیبِ نظری نیست که نیست

نیست یک مرغ دلی کَش نفکندی به قفس/ تیرِ بیدادِ تو پَر تا به پَری نیست که نیست

چشم ما دیدهٔ خفاش بُوَد، ور نه تو را/ جلوهٔ حُسن به دیوار و دری نیست که نیست

گوشِ اسرار شِنو نیست، وگرنه اسرار/ بَرَش از عالم معنا خبری نیست که نیست

چه شده که خدا را یادمان رفته است؟ چه‌کسی می‌گوید ما خدا را یادمان رفته است؟ خب از مال مردم‌خوری، از عرق‌خوری، از بی‌حجابی، از روابط نامشروع، از دوست پسر و دختر و این روابط ربا، ظلم، بداخلاقی‌ها، همه علامت این است که یادمان رفته است؛ اگر ما وجود مقدس او یادمان باشد، خب در حدّ خودمان مثل ابی‌عبدالله زندگی می‌کنیم.

ما به‌شدت دچار غفلت هستیم و خیلی هم بیماری خطرناکی است؛ اینکه اصل کاری را آدم یادش برود و مشغول امور فرعیِ باطل‌شدنی بشود. به همهٔ اینهایی که دارند می‌دَوند و گیر می‌آورند، باید به آنها گفت: بیچاره‌ها! توانگری نه به مال است، نه به زن، نه به بچه، نه به ساختمان، نه به ویلا، نه به ماشین گران‌قیمت، نه به صندلی مجلس، نه به صندلی وزارت، همهٔ اینها «تا لب گور است بعد از آن اعمال». آخر هیچ‌چیزی از اینها را نمی‌گذارند که ما ببریم! ما ببریم هم، به درد نمی‌خورد! حالا زن و بچه‌مان هم به محضر ببریم و از آنها امضا بگیریم که اگر ما مُردیم، یک قالیچهٔ یک ذرع‌ونیمی را در کف قبر ما پهن کنید؛ خب آن خاک می‌شود و به درد ما نمی‌خورد! بعد هم وصیت بکنیم، گوش نمی‌دهند و عمل نمی‌کنند که حالا فرش بیندازند یا بگوییم که یک شعلهٔ برق از بهشت زهرا بگیرید که قبر ما همیشه روشن باشد و تاریک نباشد. اینهایی که مردم برای آن گریبان پاره می‌کنند و برای به‌دست‌آوردنش می‌دَوند، به آنجا قابل‌انتقال نیست. امام زین‌العابدین(ع) در دعای ابوحمزه می‌گویند: «اَبْکی لِخُروُجی مِنْ قَبْری عُرْیاناً»، گریه‌ام در این سحر ماه رمضان، این است که در قیامت باید لُخت مادرزاد وارد محشر بشوم! مشغولیت‌های اضافی، ما را از اصلِ کاری دور انداخته، غافل‌ کرده و از یاد برده‌ایم.

http://www.farsnews.com/13960705001880

 

جمعه 07 اردیبهشت ماه 1403
  نظرسنجي
نظر شما درباره وبگاه حوزه نمایندگی ولی فقیه چیست؟

 

تعداد جوابها : 795

عالی : 30%
خوب : 1%
متوسط : 1%
ضعیف : 68%

  ارسال  
  كاربران بر خط
كاربران فعال بازديد كنندگان فعال :
Visitors بازديد ها: 39
Members اعضاء: 0
مجموع كاربران مجموع: 39

بازديد ها بازديد ها :  
Visitors بازديد هاي كل: 2108038
Visitors بازديد هاي امروز: 420
Visitors بازديد هاي ديروز: 2844

فعال در اين زمان كاربران فعال:
با ذکر منبع بلامانع است
پرتال سازمان جهاد کشاورزی استان اصفهان
Ariana Informatics Group - گروه داده ورزي آريانا